سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
********
بازی «سایه جنگ» در شب انتخابات!
جعفر بلوری در کیهان نوشت:
بامداد جمعه دو ناو آمریکایی «یو اس اس راس» و «یو اس اس پورتر» واقع در شرق سواحل مدیترانه به صورت کاملا ناگهانی با 59 موشک هدایت شونده، پایگاه هوایی «الشعیرات» سوریه را در نزدیکی حمص هدف قرار دادند. این، شاید نخستین حمله «آشکار» و گسترده آمریکا به مواضع دولت سوریه است که طی آن مواضع نظامی علنا هدف قرار گرفته میشود؛ چرا که تا پیش از این اگر تجاوزی به سوریه از سوی آمریکا یا متحدانش صورت میگرفت، به اسم «مبارزه با داعش و تروریسم» اتفاق میافتاد که عوامل حمله یا در قبال آن سکوت اختیار میکردند، یا با اعلاماینکه«چند سرکرده تروریست را کشتیم» آن را توجیه میکردند. اگر هم غیرنظامیان را کشته و زیرساختهای سوریه را نابود میکردند نیز با جمله «اشتباه شد» سر و ته آن را جمع میکردند!
اما این بار دونالد ترامپ گفته، خود شخصا دستور حمله به سوریه را داده و از آن سو وزیر خارجهاش هم میگوید، با این حمله نخستین گام برای برکناری بشار اسد را برداشتهاند! مقامات برخی کشورهای غربی و عربی نیز میگویند، این حمله با هماهنگی با آنها صورت گرفته است. خلاصه این که حامیان غربی، عبری، عربی داعش و خود گروههای تروریستی، نه فقط وقوع این تجاوز را برخلاف قبل، پنهان نمیکنند، بلکه به شدت از آن استقبال نیز میکنند و بعضا خواستار ادامه آن هم هستند!
آمریکاییها میگویند در این حملات-که با فاصله کوتاهی پس از انفجار شیمیایی خان شیخون رخ داد!- بسیاری از تجهیزات و اهداف نظامی سوریه را منهدم کردهاند و این که، پیش از انجام این حمله نیز با روسیه هماهنگیهای لازم را به عمل آورده بودند تا روسها با تخلیه تجهیزات جنگی خود، خسارتی متحمل نشوند. اگرچه وزیر خارجه آمریکا چند ساعت بعد اعلام کرد «لزومی ندیدیم روسیه را از انجام این حمله مطلع کنیم.»!
منابع سوری اما ضمن تایید اصل وقوع این تجاوز میگویند پیش از وقوع حمله که منجر به کشته شدن حداکثر 10 نظامی سوریه شده، تمام جنگندههایشان را از این پایگاه نظامی خارج کرده بودند و این حملات خسارات و تلفات بسیار کمی بر جای گذاشته است. روسها نیز با محکوم کردن این تجاوز گفتهاند، تمام همکاریهای نظامی خود با آمریکا را در سوریه متوقف کردهاند و کار را به شورای امنیت میکشانند.
بهانه آمریکاییها برای انجام این حمله «انفجار شیمیایی» چند روز پیش در «خان شیخون» ادلب است که سازمان ملل در حال تحقیق روی این حادثه است و هنوز نتایج تحقیقات اعلام نشده است!
اما هدف رئیسجمهور آمریکا از انجام چنین حملاتی چیست؟ ترامپی که با اعلام مخالفت شدید با جنگافروزی روسای جمهور پیشین آمریکا در منطقه، توانست به قدرت برسد، چرا چند ماه از ریاست جمهوریاش نگذشته، باید چنین خبطی کند؟ آیا ترامپ حاضر شده شخصا وارد جنگ منطقه شده و با روسیه، ایران و مقاومت سرشاخ شود؟ رئیسجمهوری که گفته بود «میشد با آنچه در طول ریاست جمهوری اوباما در خاورمیانه هزینه شده، دو بار آمریکا را بازسازی کنیم.» به این زودی وعدههایش را فراموش کرده و قصد دارد مقاومتی را که 5 سال است تمام دنیای غرب و عرب و رژیم صهیونیستی حریف آن نشدهاند، از میان بردارد؟ یا مسئله فراتر از سوریه و تحولات منطقه است و طیفی از مسائل مهم دیگر را به طور غیر مستقیم در بر میگیرد؟ آیا این حملات به انتخابات سرنوشت ساز ریاست جمهوری ایران که نزدیک به 40 روز دیگر برگزار خواهد شد، میتواند مرتبط باشد؟ به تحولات کره شمالی، ماجرای قدس غربی و به رسمیت شناخته شدن آن به عنوان پایتخت رژیم صهیونیستی از سوی روسیه چطور؟ بخوانید:
برای بررسی درست تحولات مهمی مثل حادثه بامداد جمعه سوریه، گاهی تمرکز صِرف، روی آن واقعه کافی نیست و لازم است به تحولات دیگری که قبل یا بعد از این واقعه رخ داده یا قرار است رخ بدهند متمرکز شد.
پیش و حین وقوع این تجاوز، اتفاقات بسیار مهمی در منطقه رخ داده و اتفاقاتی نیز قرار است رخ بدهد. حادثه شیمیایی خان شیخون تنها یک بهانه است چرا که، سازمان ملل به کمک همین آمریکاییها سلاحهای شیمیایی سوریه را از بین بردند و سوریه اصولا سلاح شیمیایی در اختیار ندارد که از آنها استفاده کند. از طرفی، با توجه به نزدیک شدن به پایان کار داعش در سوریه، ارتش سوریه نیازی به انجام چنین حملاتی نداشت.
آمریکا به دنبال ورود مستقیم به این جنگ هم نیست. با توجه به بدهی 19 تریلیون دلاری آمریکا و یا هزینه 6 تریلیون دلاری که این کشور از سال 2003 به این سو در جنگ خاورمیانه حیف و میل کرده است، به نظر نمیرسد این کشور «بتواند» آغازگر جنگی دیگر در منطقه باشد. کاخ سفید درست به همین دلیل چند سالی است سیاستهای استعماری خود را با استفاده از شیوخ ثروتمند عرب و به شکل «مدیریت از راه دور» دنبال میکند. مهمتر این که، با وجود کشورهایی مثل ایران، روسیه، جنبش قدرتمند حزبالله لبنان و مقاومت در کنار سوریه، کمی بعید به نظر میرسد آمریکا بتواند وارد یک جنگ پرهزینه دیگر شود، به ویژه اینکه شانس پیروزیاش در آن بسیار ضعیف باشد. مگر اینکه کشورهای مرتجع عربی، با پذیرفتن هزینههای کمرشکن این جنگ، مسئولیت چنین حماقتی را که به آتش کشیده شدن منطقه نتیجه آن است، بر عهده گرفته باشند که این امر هم کمی دور از عقل به نظر میرسد. در صورت آتش گرفتن منطقه، این آتش بیش از همه دامن همین مرتجعین عرب را هم خواهد گرفت. نکته مهمی که پنتاگون نیز به نوعی با گفتن این جمله که، «چنین حملاتی ادامه پیدا نخواهند کرد» آن را تایید میکند.
بنا بر این به نظر میرسد آمریکاییها با انجام این حمله قصد ورود به یک جنگ دیگر حتی کوتاه مدت را هم ندارند. بنابر این میتوان گفت قصد آنها صرفا ترساندن و رساندن پیام به گوش برخیها بوده است!
با توجه به شخصیتی که طی ماههای گذشته از ترامپ در رسانهها ساخته و به افکار عمومی دنیا پمپاژ شده است، نخستین پیامی که با شنیدن خبر این حمله خاص(خاص از این نظر که به طور ناگهانی و به شکل گسترده صورت گرفته و انجام چنین حملاتی با شخصیتی که از ترامپ ساخته شده سازگار است) به ذهن متبادر میشود این است که، وی فردی دیوانه است و با زیر پا گذاشتن تمام اصول و معیارهای شناخته شده جهانی در حوزه سیاست و روابط بینالملل، قادر به انجام هر کاری میباشد. در واقع این پیشزمینه ذهنی که همه از ترامپ دارند وقتی در کنار این حادثه قرار میگیرد، شنونده را «نگران» کرده و به این نتیجه میرساند که نباید در برابر این دیوانه مقاومت کرد.
اگر این پیشفرض را صحیح بگیریم، میتوان به این نتیجه رسید که، «پیام» این حمله برای افکار عمومی به مراتب مهمتر از نفس حمله است چرا که در این حمله تلفات و خسارت سنگینی به کسی وارد نشده است. مخاطب این پیام نیز میتواند کسانی باشند که معتقدند، نباید در برابر زورگوییهای آمریکا ایستاد چرا که این کشور میتواند با فشردن یک دکمه تمام زیرساختهای نظامی ما را از بین ببرد و تواناییهای ما نیز در حد ساختن آبگوشت بزباش و قورمهسبزی است!
این فرضیه از آنجا به واقعیت نزدیکتر است که بدانیم، حدود 40 روز دیگر، انتخاباتی در کشورمان برگزار خواهد شد که در یک طرف آن افرادی قرار دارند که، به دادن امتیازهای مفت در مقابل گرفتن وعدههای نسیه و توخالی عادت کردهاند. این عده معتقدند باید بپذیریم آمریکا ابرقدرت است و توان ایستادن در برابر آن را نداریم. همان عدهای که توانمندیهای ارزشمند هستهای را به ثمن بخس فروختند و وقتی نوبت به برداشتن تحریمها از سوی حریف شد گفتند، این مذاکرات سایه جنگ را که از سر کشورمان برداشت!
پیام این حمله میتواند به مثابه بازگشت «همان سایه» جنگ باشد. از این پس احتمالا شاهد این خواهیم بود که زنجیرهایها با استفاده از این واقعه بنویسند، از انجایی که با دیوانهای مثل ترامپ مواجهیم، فردی که غیر قابل پیشبینی و خطرناک است، اگر به آمریکا بیش از این باج ندهیم و به گرفتن امتیازهایی که قرار بود به ما بدهند اصرار کنیم، و از همه مهمتر، اگر به ادامه وضع موجود تن ندهیم، با چنین خطری مواجه خواهیم شد! بزک کردن چهره دولت قبلی آمریکا نیز از این پس بیش از گذشته در دستور کار این عده قرار میگیرد.
حمله ترامپ به سوریه در آستانه انتخابات ریاست جمهوری یعنی ارسال پیام به پادوهای آمریکا برای دامن زدن به آمریکا هراسی و ترغیب مردم به سمت کسانی که معتقدند باید با آمریکاییها به هرقیمت ممکن سازش کرد. به عبارتی باید کلید برجام 2 و 3 را هم زد!
فرضیه مطرح دیگر این است که مخاطب این حمله کشورهایی مثل، کره شمالی، چین، روسیه و ایران هستند که مقابل هژمونی آمریکا ایستادهاند. ترامپ فرمان حمله به سوریه را-که بدون هماهنگی با کنگره انجام داد- در جریان دیدارش با رئیسجمهور چین صادر کرده است. ترامپ چند روز پیش با ادبیات مخصوص خود و به تهدید گفته بود اگر چین با تحت فشار قرار دادن پیونگ یانگ، به عقبنشینی این کشور در برابر آمریکا و متحدانش کمک نکند، خود شخصا وارد میدان میشود. ادبیاتی که باعث هشدار رهبران کشورهای مختلف خطاب به کاخ سفید شد. رهبران سیاسی کشورها گفتند، ترامپ باید مراقب ادبیاتش باشد چرا که کره شمالی این قابلیت و توانایی را دارد که علیه آمریکا و اروپا حملات اتمی انجام دهد. به عبارت دیگر این حمله ناگهانی میتواند پیامی به پیونگ یانگ باشد تا دست از گسترش توانمندیهای نظامی خود در برابر آمریکا بردارد تا در نهایت تبدیل به لقمه راحتتری برای این کشور شود!
البته هستند کسانی که معتقدند، این حمله با هدف، به حاشیه راندن اقدام مشکوک روسیه در به رسمیت شناختن قدس غربی به عنوان پایتخت رژیم صهیونیستی صورت گرفته است. چنین خدمت بزرگی به منافع رژیم صهیونیستی از سوی روسیه که چند سالی است در کنار مقاومت علیه منافع غرب و اسرائیل میجنگد، «بیسابقه» و «بسیار جدی» است و میتواند«تبعات جدی» را هم به دنبال داشته باشد. در واقع روسیه اولین کشوری است که قدس غربی را به عنوان پایتخت رژیم صهیونیستی به رسمیت میشناسد. ترامپ با ارائه طرح انتقال پایتخت رژیم صهیونیستی از تل آویو به قدس، قصد انجام کار مشابهی را داشت، اما تا این لحظه با توجه به خطرات این اقدام، جرأت اجرای این طرح را نداشته است. از این منظر میتوان گفت، روسیه با این عمل، خدمت بزرگی را به آمریکا و رژیم صهیونیستی کرده است. حمله آمریکا به خاک سوریه میتواند با هدف به حاشیه راندن این رویداد صورت گرفته باشد.
برای رسیدن به تحلیل دقیقتر گذشت زمان لازم است. نوع واکنش زنجیرهایها به این حادثه که از امروز آغاز میشود در کنار اظهارات و اقدامات مقامات آمریکایی در طول روزهای آینده میتواند پشت پرده این تجاوز آشکار را به خوبی آشکار کند.
موشک های ترامپ کجا را نشانه رفته است؟
حامدرحیم پور در خراسان نوشت:
ساعاتی پس از شروع موج رسانهای آمریکاییها در خصوص حمله نظامی به سوریه، ارتش آمریکا با شلیک 59 موشک کروز «تاماهاک» به یک پایگاه هوایی ارتش سوریه در غرب شهر «حُمص» حمله کرد.اقدامی که هرچند ناگهانی بود اما در زمانی رخ داد که واشنگتن با ادعای عبور دولت بشار اسد از خطوط قرمز و حمله شیمیایی به خان شیخون، حمله به دومین پایگاه هوایی ارتش سوریه در حمص را توجیه کرده است.حال باید دید چرا اولا آمریکایی ها این ادعا را مطرح کرده اند؟ دوما چرا ترامپ که همواره اوباما را از حمله به سوریه منع میکرد وحتی در توییتی نوشته بود «ای رهبران احمق آمریکا به سوریه حمله نکنید.»دستور حمله موشکی به پایگاه الشعیرات راصادر کرد؟ به نظر میرسد ترامپ از این حمله موشکی در پی یک سلسله اهداف داخلی و خارجی باشدکه بدان اشاره می کنیم:
اهداف داخلی
ترامپ علاوه بر بی تجربگی و فضای بی اعتمادی موجود در داخل و خارج کشور،همچنان با بحرانی جدی تحت عنوان« بحران مشروعیت» در داخل آمریکا مواجه است. عقبنشینیهای ترامپ در صد روز اخیر نشانه هایی از ناکامیهای وی در این مدت است. تغییر موضع ترامپ در رابطه با موضوع تایوان، شکست در لغو «اوباماکر»، تداوم کشمکش با دموکرات ها و ناکامی در پیشبرد فرمان ضد مهاجرتی از جمله شکست های پیاپی ترامپ در این باره است.شکست هایی که می تواند در نخستین ماه های قدرت گرفتن وی تأثیرات و تبعات سلبی بر عملکرد دولتش داشته باشد. علاوه بر این روند نزولی محبوبیت ترامپ همچنان ادامه دارد،براساس نظرسنجی موسسه گالوپ، میزان رضایت شهروندان آمریکایی از عملکرد ترامپ در دو ماه اخیر به طور میانگین به کمتر از 42 درصد رسیده است که رکوردی نسبتا بی سابقه در بین روسای جمهور قبلی آمریکا است .
در چنین فضایی روسای دولت ها سعی خواهند کرد برای خروج از بحران مشروعیتی و کسب وجهه به سمت ایجاد یک بحران خارجی و حرکتی مقتدرانه که همراهی افکار عمومی داخلی را با خود همراه کند سوق پیدا کنند .
آمریکا پیش از این نیز تجربه چنین فضایی را در زمان جرج بوش پسر در سال 2000 و پس از پیروزی مشکوک بر ال گور داشته است . هانتینگتون بروز تهدیداتی چون جنگ های داخلی آمریکا، جنگ جهانی دوم، جنگ سرد و حادثه یازدهم سپتامبر را عوامل تقویتکننده هویت ملی عنوان می کند این مسئله را میتوان به زبان ساده چنین ابراز داشت که هرگاه یک آمریکایی احساس خطر کند، درواقع با این احساس خطر به هویت ملی خود اهمیت میدهد.
اکنون ترامپ با این حمله، و تاکید بر اینکه این حمله در راستای منافع و امنیت ملی آمریکاست سعی دارد فضای داخلی را که مملو از انتقادات به وی بود مهار کند و ژست فردی قاطع را بگیرد.افزون بر این او درصدد است که با حمله موشکی به سوریه(حوزه منافع روسیه) بین خود و روسیه فاصله گذاری انجام دهد واستقلال خودش را از مسکو اثبات کند.ترامپ متهم به این می باشد که "آدم روسها"است و حتی کوشنر داماد و مشاور ارشد او نیز از گزند اتهام در امان نبوده اند.
اهداف خارجی
برای پاسخ به این سوال که اهداف خارجی ترامپ از حمله موشکی به سوریه چه بود؟ نیز باید به ماه ها قبل باز گردیم، زمانی که شهر حلب به عنوان نماد و سمبل معارضان سوریه به طور کامل به دست نیروهای ارتش سوریه و مقاومت افتاد و پس از آن برتری میدانی دولت سوریه بیش از پیش خود را نمایان ساخت و تأثیرات مستقیمی در صحنه مذاکرات سیاسی نیز برجای گذاشت.
به طور کلی فضای سیاسی سوریه به سمتی پیش میرفت که همزمان با پیروزیها در موصل ، تأکیدات اصلی بر مبارزه با تروریسم و لزوم تمرکز بر جنگ با داعش سوق پیدا کرده بود.چنین اوضاعی برای جریان غربی و سعودی ناباورانه بود.رفته رفته دولت ترامپ علایمی از تمایل آشکار به تغییر رویکرد در سوریه را از خود نشان دادکه در آخرین مورد حدود یک هفته قبل وزیر خارجه و سفیر دائم آن در سازمان ملل از ابقای حضور بشار اسد در قدرت و تمرکز بر مبارزه با داعش سخن گفتند. چیزی که به مزاج برخی کشور های عربی همچون عربستان ، قطر ،ترکیه و رژیم صهیونیستی و همچنین برخی جناح های داخلی دولت ترامپ و تروریست های سوری خوش نیامد و حتی این گمانه به طور جدی مطرح است که حمله شیمیایی سناریویی از سوی این بلوک برای تغییر این سیاست اعلامی واشنگتن و کشاندن دولت ترامپ به رویارویی مستقیم در بحران سوریه می باشد .
اکنون به نظر می رسد با تحولات جدید تاحدی خواسته این گروه برآورده شده و با همراهی کاخ سفید با متشنج کردن فضا و امتیازگیری به بهانه وجود سلاحهای شیمیایی و انتقال روند حل و فصل داخلی به بده بستانهای طرفهای خارجی سعی در تغییر معادلات میدانی و دیپلماتیک در سوریه دارند .حمله روز گذشته اگرچه بازتاب گسترده خبری یافت اما بیشتر به یک ژست نظامی شبیه است چرا که به گفته پنتاگون دیگر ادامه نخواهد داشت و وزیر دفاع انگلیس نیز گفته است که قرار نیست حمله همه جانبهای اتفاق بیفتد.
وزارت دفاع آمریکا نیز پیش از حمله، روسیه را مطلع کرده بود و تصاویر پایگاه الشعیرات پس از حمله ،سالم بودن بیش از نیمی از آشیانه ها ومیزان تلفات جانی نشان می دهد این حمله بیشتر جنبه تبلیغاتی و جنگ روانی داشته است. اما آنچه که مهم است حالا توپ در زمین ارتش سوریه و متحدین اوست. طرف آمریکایی میخواهد زور بازو نشان دهد و اگر در برابر زورآزماییاش حرکتی نشود تبعاتش زیاد خواهد بود، لذا اکنون نیاز به پاسخ فوری اما عاقلانه وجود دارد.
در شرایط کنونی ورود به رویارویی مستقیم با آمریکا به نوعی افتادن در دامی است که تبعات آن گسترده خواهد شد اما بهترین پاسخ تمرکز بیشتر وسریع برآزادسازی مناطق اشغال شده تروریست هاست،همچنان که دیروز با وجود حمله نمایشی وموقتی آمریکا ،ارتش سوریه در ریف حمص پیشروی کرده و 3 منطقه را از داعش بازپس گرفت .
دولت برای ملت
رضا صدری در وطنامروز نوشت:
این هم از شمول «تکلیف» است که تو، برای رسیدن به «نتیجه» قدم خود را «درست» برداری. درست و مطمئن و دقیق و دشمنشکن و متحد و یکپارچه. چه اینکه میخواهی تغییر دهی فضا را. آری! «تغییر»... تغییر با هدف خدمت، با هدف کارآمدی، با هدف اقتصاد و با هدف تحقق دولت کار. هدف این است: «دولت برای ملت باشد و به فکر خدمت باشد». لذا برای تو، «تصمیم جمع» باید مهم باشد و آن «هدف» که داری و دارید، ملاک. اگر «من» یعنی «منیت» و اگر «یدالله معالجماعه»، زنده باد عزیزان «جبهه مردمی» که در اقدامی منبعث از «خرد جمعی»، از سراسر کشور، نیروهای انقلابی و کارآمد را جمع کردند، مجتمع کردند، متمرکز کردند، یکدل کردند و این یعنی درستبرداشتن گام اول! و این خود، یک «پیروزی بزرگ» است! «پیروزی اتحاد برای تغییر»! از خصوصیات تنفس در هوای یکدلی اما همین است که مواضع جداجدای افراد هم به دل مینشیند! و از قضا، نقش مکمل را برای وحدت ایفا میکند! وحدت خالی و بیمنظور هم نه! وحدت با هدف کار و جهاد! دیدیم و خواندیم و متوجه شدیم که آقایان ضرغامی و حاجیبابایی، با آنکه در فهرست 5 نفره نامزدهای منتخب نبودند اما چقدر خوب و چقدر خردمندانه و چقدر سیاستمدارانه، واکنش نشان دادند تا ثابت کنند برای یک هدف بزرگ، «من» مهم نیست؛ «ما» مهم است و «هدفمان». آنچه این 2 عزیز گفتند و نوشتند و آنچه روزهای قبل، آقایان دیگر، یعنی در عرصه سیاست هم، میتوان حکایت همان روزهای خوش فتح خرمشهر، ناظر بر خدای حی و حاضر، سخن گفت و موضع گرفت! و این خودش، پیروزی بزرگی است! پیروزی هدف را دیدن! پیروزی متوجه اوضاع کشور بودن! اگر قرار است در مقام عمل هم، «دولت برای ملت» باشد و خادم این مردم خوب و نازنین، لاجرم باید سخن را سنجیده گفت و موضع را درست اتخاذ کرد.
قدر مسلم، هر آن کلمه و جملهای که نیل به هدف تغییر را میسرتر میکند، مأجور است و مشکور! ما در روزنامه «وطن امروز» برای مشاهده خوبیها و انعکاس رفتار و گفتار برخاسته از خرد عناصر انقلابی، چشم بینا و قلم خاضعی داریم. هم معترف به کار انصافا بزرگ و انصافا مهم «جبهه مردمی» هستیم و هم رسانهای برای پوشش موضعگیریهای خردمندانه دوستان. برای «وحدت برای تغییر» و «تغییر برای کار» لاجرم باید قدم را درست برداشت! و بیش از خود، «هدف» را دید! «تکلیف» را دید! و ایضا «نتیجه» را! این یادداشت مختصر، هدفی جز تشکر از آقایان ندارد! و تذکر این مهم که بلاشک، بدنه نیروهای انقلابی و مؤمن، قدردان همه آن مساعی است که راه نیل به هدف را برای همه ما ممکنتر میکند! قدر مسلم و البته انشاءالله، صدای خوش این وحدت هدفمند، به گوش توده مردم هم خواهد رسید! از یاد نبریم که در عرصه انتخابات، هیچ چیز به اندازه صدای خوش «وحدت برای تغییر» نمیتواند «موج» درست کند! گام اول، به درستی برداشته شد! خدا قوت آقایان!
حرکت شایسته و آینده امیدوار
حسن رشوند در جوان نوشت:
پنجشنبه گذشته بر اساس زمانبندی مشخص شده برای برگزاری دومین مجمع ملی جبهه مردمی نیروهای انقلاب این نشست فراگیر از همه نیروهای انقلاب در سراسر کشور در شهر آفتاب برگزار شد و در یک فضای آرام و معنوی از میان 10 نامزد تعیینشده در اولین نشست مجمع ملی، پنج نامزد که توانسته بودند بیشترین آرای مجمع را کسب کنند، مشخص شدند که با یک تغییر جزئی به دلیل انصراف آقای پرویز فتاح، نفر بعد از پنجم یعنی آقای حاجی بابایی جایگزین وی شد و نهایتاً حجتالاسلام رئیسی تولیت آستان قدس رضوی با 2 هزار و 147 رأی به عنوان نفر اول و علیرضا زاکانی به عنوان نفر بعدی با تقریباً نیمی از آرای حجتالاسلام رئیسی دومین رأی را به خود اختصاص داد.
این نشست نشان داد در حالی که جریان رقیب در جبهه اصلاحات بدون برگزاری هیچ نشستی و صرفاً بر مبنای تصمیم شورای چند نفره سیاستگذاری جبهه اصلاحات، آن هم به صورت تحکمی و دستوری، کاندیدای مورد نظر را معرفی و دیگران را ملزم به تبعیت از وی میکنند، جریانی که دیگران بر طبل تفرقه بین آنها همواره میکوبند، توانسته است در فاصله تقریباً یکماه دو نشست بزرگ آن هم با ترکیب همه افراد اثرگذار در سراسر کشور را در زیر یک سقف جمع کند، ضمن آنکه نماد آشکاری از دموکراسی و نظر جمعی است، توفیق بزرگی برای جریانی است که در حال حاضر در ساختار قدرت اجرایی کشور نقشی ندارد و طبیعی است که امکانات و انگیزه جمع شدن در قالب مجمع ملی یا نشست سراسری سخت خواهد بود ولی این اتفاق با همه جوسازیهای رسانهای جریان رقیب افتاد و نیروهای انقلاب در این مرحله حساس بدون توجه به هیاهوهای تبلیغاتی رقیب، رسالت خویش را انجام دادند. اما این آغاز ماجراست چراکه برای عبور از شرایط حساس کنونی و رسیدن به مطلوب نهایی که همانا پیروزی در انتخابات است، باید با همین هوشمندی و حرکت جهادگونهای که تاکنون طی شده است، مسیر آینده نیز به درستی و با درایت دنبال شود، چند نکته برای طی کردن درست راه در پیش رو تا انتخابات وجود دارد که باید به آن توجه داشت؛
1- گام اساسی در شناسایی افرادی که در مظان کاندیداتوری در جبهه مردمی نیروهای انقلاب اسلامی قرار داشتند، طی شده است و همه گروهها و جریانات اصلی در جبهه انقلاب افراد شاخص خود را به جبهه معرفی و از میان آنها پنج نفر افراد برجسته که با پارامترهای تعریف شده جبهه سازگاری داشتند، نهایتاً معرفی شدند و تنها غایب گروه نزدیک به جبهه، دکتر جلیلی بود که به هر دلیلی تصمیم گرفت در درون جبهه خود را تعریف نکند. هرچند این امید است که با حضور حجتالاسلام رئیسی به عنوان کسی که پیشتر رأی جبهه و افکار عمومی جامعه انقلابی را به خود جلب کرده است، این برادر عزیز نیز به جمع حاضر بپیوندد و از فرد نهایی جبهه حمایت کند و طبیعی است که فرد نهایی جبهه انقلاب نیز بر خود تکلیف میداند در ساختار دولت شکل گرفته آینده از ظرفیت و توان این برادر نیز استفاده کند. پس نکته مهم در گام معرفی کاندیدا، همانگونه که پیشتر تعهد داده بودند، همه این پنج بزرگوار و حتی دکتر جلیلی که عضویت در جبهه مردمی نیروهای انقلابی را نپذیرفتهاند، پشت نامزد نهایی جبهه ایستاده و با حمایت از فرد مورد نظر مسیر معرفی نامزد نهایی را فراهم نمایند و حتی در تهیه برنامهها و ارائه راههای برون رفت از چالش ها، همه همت خویش را مصروف نمایند تا نتیجه مطلوب حاصل شود.
2- جبهه مردمی نیروهای انقلاب فراموش نکند که جریان رقیب برخلاف شعار دموکراسی که سر میدهد، در یک رفتار الیگارشیمآبانه به صراحت اعلام کردند که کاندیدای ما رئیسجمهور مستقر یعنی آقای روحانی است و این برای همه گروههای درون جریان اصلاحات الزامآور است. عارف در مصاحبه اخیر با تغییر نگاه نسبت به چند ماه پیش که گفته بود نمیخواهد کاندیدای سایه برای آقای روحانی باشد و دلخور از رفتار خاتمی و طیف اصلاحات بود، به یکباره چند روز پیش اعلام میکند که کاندیدای اصلاحطلبان روحانی است و همه باید الزاما از وی حمایت کنند، باید برای نیروهای انقلاب یک هشدار باشد. هشداری که با همه اختلافات اساسی که دارند، میتواند عاملی برای همگرایی آنها باشد. طبیعی است که نباید آزموده را یکبار دیگر آزمود و اتفاق انتخابات 1392 بار دیگر تکرار شود. در چنین شرایطی دکتر جلیلی یا هر کاندیدای دیگری در مجموعه نیروهای انقلاب چه عضو جبهه باشند یا خارج از جبهه فعالیت میکند، باید بداند در صورت اصرار بر آمدن خارج از چارچوب معرفی کاندیدای واحد، آوردهای را برای آنها نخواهد داشت و نگاه تکلیفگرایی بدون نتیجه یعنی کاشتن بذر در زمین شورهزار خواهد بود.
3- پذیرش مسئولیت و واگذاری آن، یقیناً از مهمترین فراز حکومتداری در نظام اسلامی است. کسی که خود را آماده میکند تا مسئولیتی را بپذیرد باید آنچنان در خویش تقوای الهی و تهذیب نفس را تمرین کرده باشد که در صورت نبودن شرایط برای پذیرش آن یا واگذاری آن در شرایطی، فضا را متشنج نکرده و مایه زحمت نظام و کدورت در جامعه نشود؛ مشابه رفتار فتنهانگیزی که در انتخابات 88 در کشور افتاد و موسوی و کروبی فضای جامعه را به سمت بحران برای کشور پیش بردند. امیرالمؤمنین(ع) در توصیه به مالک اشتر در باب خودسازی یک کارگزار حکومت به چهار نکته در باب مسئولیتپذیری اشاره میفرمایند که باید برای کسانی که امروز در زمره جبهه مردمی نیروهای انقلاب اسلامی قرار گرفتهاند، درسآموز باشد و هرگاه دیدند در پذیرش مسئولیت این شرایط در آنها جمع نیست، فروتنانه به نفع فردی که تقریباً مجموع شرایط در او تجمع شده است، کنار بروند. چهار سفارش امیرالمؤمنین علی(ع) به مالک اشتر بدین قرار است: 1- مقاومت در برابر وسوسههای نفسانی 2- پرهیز از ریاست طلبی 3- ارتباط عبادی دائم با خداوند 4- اکتفا به حداقل بهرههای دنیا.
حتماً همه کسانی که از همان روزهای اولیه شکلگیری جبهه مردمی نیروهای انقلاب در مظان کاندیداتوری این جبهه قرار داشتند، کم و بیش از این ویژگیها برخوردار بوده و هستند، اما هیچکس جز خود فرد از وضعیت خویش آگاهی ندارد و اگر کسی احساس میکند که در مقابل وسوسههای نفسانی نمیتواند تاب مقاومت آورد یا پست ریاست در جایگاه ریاست جمهوری در او تغییری ایجاد میکند و به نوعی هوای نفس خدای ناکرده بر او غلبه میکند یا نمیتواند از بهرههای مادی و دنیوی چنین پستی صرفنظر کند، شایسته است بزرگوارانه به کسی که در این چند نفر از برجستگیهایی برخوردار است و با توصیههای امیرالمؤمنین علی(ع) نزدیکتر است، رجوع کرده و همه عده و عده خود را پشت وی قرار دهد تا هم به تکلیف خود عمل کرده باشد و هم در پیشگاه الهی در دنیای واپسین روسفید بیرون آید.
4- فراموش نشود که از امروز حجم تبلیغات منفی جریان رقیب برای خارج کردن کاندیدای اصلی جبهه مردمی نیروهای انقلاب افزایش خواهد یافت که در این مرحله حساس، دو وظیفه اصلی بر گردن نیروهای انقلاب و کاندیدای مطرح شده آنها خواهد بود؛ اول اینکه در صورت معرفی کاندیدای اصلی جبهه انقلاب، دیگر کاندیدا نباید تحت تأثیر جوسازی رسانه جریان رقیب قرار گیرند که قطعاً در برنامههای این جریان است که بین نیروهای انقلاب به ویژه در بین کاندیداهای آنها که هرکدام ظرفیتی در جامعه رأی دارند، شکاف ایجاد کنند. بنابراین این بزرگواران همواره باید چهار توصیه امیرالمؤمنین علی(ع) را نصبالعین رفتار خویش در چنین شرایط حساسی قرار دهند. دوم اینکه رسانههای نیروهای انقلاب مراقب دوقطبیسازیهای کاذب جریان رقیب باشند و در تور خبری کذب و جهت دار آنها قرار نگیرند و زمینه انشقاق جبهه نیروهای انقلاب را با درج اخبار هدفمند رقیب فراهم نکنند.
درست است که گام اول و اساسی معرفی کاندیداهای جبهه مردمی نیروهای انقلاب طی شده است ولی نباید فراموش کرد که این تنها گام اول بود و تا رسیدن به نتیجه مطلوب و گام نهایی، مسیر پرسنگلاخی باید طی شود و طی کردن این مسیر، هوشمندی، مناعت طبع، خویشتنداری، تزکیه نفس و دهها خصیصه دینی و انقلابی را میطلبد و تا این آمادگی را در خود ایجاد نکنیم، نباید انتظار اتفاق مبارک پیروزی در انتخابات و تغییر وضع موجود به نفع مردم و انقلاب را داشته باشیم.
تکرار یک ادعای دروغ
سیدمسعود علوی در رسالت نوشت:
این ادعا که برجام موجب برداشته شدن سایه جنگ از ایران شد، خلاف واقع است. دلیل آن هم احتجاج به خصم است! جان کری پس از امضای برجام وقتی به کنگره برای پاسخ به سؤالات رفت، صریحاً گفت: «یکی از دلایل اصلی پذیرش توافق با تهران این بود که پنتاگون رسماً به ما اعلام کرده بود نه قادر به جنگ هستیم و نه اگر جنگی صورت بگیرد تضمینی برای پیروزی ارتش آمریکا نداریم» این اعتراف رسماً به طور زنده از رسانه های جهان که مردم بحث های کنگره را پیگیری می کردند پخش شد.
متأسفانه برخی برای عدم توفیق خود در مذاکرات هسته ای و توجیه بدعهدی های آمریکا همواره به این سخن تفوه می کنند که؛ برجام موجب برداشته شدن سایه جنگ از ایران شد و هیچ سندی هم برای حرف خود ارائه نمی دهند.
رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار پرشور هزاران نفر از مردم آذربایجان در اواخر بهمن سال گذشته به موضوع ترفند تهدید جنگ از سوی آمریکایی ها اشاره می کنند و می فرمایند: «امروز هم مثل قبل، از گزینه های نظامی روی میز حرف می زنند و آن مسئول اروپایی هم به مسئولان ما میگوید «اگر برجام نبود وقوع جنگ حتمی بود»، اما این حرف یک دروغ محض است و آنها می خواهند ذهن ما را از جنگ واقعی یعنی نبرد اقتصادی منحرف کنند و به جنگ نظامی سوق دهند تا مسئولان کشور از تمرکز در عرصه پیشرفت اقتصادی و توجه به جنگ فرهنگی غربی ها با ملت ایران بازبمانند.»
ظاهراً رئیس جمهور فرانسه این ادعا را کرده بود که اگر برجام نبود، جنگ حتمی بود. خب، وقتی وزیر خارجه آمریکا در کنگره در جلسه علنی که از رسانه های جهانی هم پخش شد، می گوید؛ «ما حال جنگیدن نداشتیم»، چگونه این ادعای دروغ تکرار می شود؟!
متأسفانه رئیس جمهور محترم دوشنبه گذشته در دیدار نوروزی با برخی مدیران اجرایی گفت: «برجام هم سایه جنگ را از کشور برداشت، هم زنجیر تحریم های ایران را پاره کرد.» او یک بار هم در سوم شهریور 94 یعنی 40 روز پس از امضای برجام در جمع مردم همدان همین ادعای نادرست را مطرح کرد و گفت: «توانستیم سایه شوم جنگ را از سر مردم برداریم و امنیت واقعی را به کشور بازگردانیم.»
چرا رئیس جمهور محترم حرفی را می زنند که از اساس، بنیاد سست دارد؟ و یک ادعای دروغ را تکرار می کنند؟ اتفاقاً آمریکایی ها پس از برجام که بنای بدعهدی گذاشتند و تحریم های جدید وضع کردند، دوباره ادعای واهی خود مبنی بر گزینه نظامی روی میز را تکرار نمودند. هم اوباما در روزهای آخر حضور در کاخ سفید و هم ترامپ در 50 روز اول حضور در کاخ سفید مرتباً موضوع گزینه نظامی روی میز را تکرار کردند.
پس اگر تهدیدی هم وجود داشت با برجام از بین نرفت. بگذریم از اینکه آمریکایی هایی که با آن وضع خفت بار در خلیج فارس توسط سربازان شجاع سپاه پاسداران در آب های ایران دستگیر شدند، حکایت از این داشت که پنتاگون راست می گفت حال جنگیدن با ایران را ندارند. آنها که فعلاً در عراق و افغانستان زمینگیر هستند، چطور می توانند با دلاورمردان سپاه و ارتش و جوانان پاکباخته ایران روبه رو شوند؟
در این باره این سخن حکیمانه و نکته سنجی دقیق حجت الاسلام والمسلمین پناهیان در سخنرانی پیش خطبه های نماز جمعه تهران شنیدنی است که گفت: «آنچه موجب شد در مدت دو هفته مردمی که منتظر امام حسین (ع) بودند تبدیل به قاتلان وی شوند و طرفداران امام نیز ساکت بمانند، شایعه حمله لشکریان یزید بود. یعنی مردم را از جنگ ترساندند در حالی که یزید لشکری برای جنگ با عراقی ها نداشت. مردم را می توان با شایعه یک جنگ موهوم ترساند.» چرا باید به جای تشجیع مردم در امر مبارزه با کفر و شرک و استکبار جهانی، آنها را به بهانه های واهی و اخبار غیر واقعی بترسانیم؟
نکته بعد آنکه آقای روحانی می فرماید زنجیرهای تحریم را با برجام پاره کردیم. اگر این زنجیرها پاره شدند پس اعتراف دستاورد «تقریباً هیچ» مقامات دولتی در مورد برجام چیست؟ اگر زنجیرهای تحریم پاره شده است پس تحریم های جدید که در مجلس نمایندگان آمریکا با پررویی تصویب می کنند چیست؟ اگر آمریکایی ها به برجام پایبند هستند پس مصادره اموال ایران در آمریکا و اروپا به بهانه های واهی چه معنایی دارد؟
نباید طوری حرف زد که به شعور مردم اهانت شود. کلید برجام کدام قفل را باز کرده است که با چشم سر قابل دیدن باشد؟
متأسفانه آمریکا با یک تفنگ بی فشنگ با ادعای «گزینه نظامی روی میز»، در برجام از دولت یازدهم امتیاز گرفت. دیپلمات های ما یا از این ترفند بی خبر بودند یا خبر داشتند. اگر بی خبر بودند که این ضعف واقعاً حیرت انگیز است و اگر باخبر بودند و تن به امتیازدهی به دشمن دادند باید داوری دیگری در باره آن کرد. آمریکایی ها با این ترفند توانستند امتیازات نقد بگیرند و وعده های نسیه به ما بفروشند.
متأسفانه رئیس جمهور نزدیک به 4 سال ذهن خود را مشغول به امور واهی از قبیل تهدید نظامی آمریکا و نیز اعتماد به واشنگتن در توافق هسته ای کرد و از مسائل اصلی و جدی کشور در حوزه اقتصاد و فرهنگ فاصله گرفت. این ذهنیت یک فرصت 4 ساله برای حل مشکلات کشور را به صورت بنیانی گرفت.
فرهنگ، زیرساخت اقتصاد مقاومتی
سیدرضا صالحی امیری در ایران نوشت:
نامگذاری سال 96 به نام «اقتصاد مقاومتی، تولید ملی و اشتغالزایی» از سوی رهبر معظم انقلاب حاوی نگاه استراتژیک ایشان به مقوله اقتصاد با تأکید بر مؤلفههایی است که میتواند کشور را به مرزهای خودکفایی و عدم وابستگی برساند. مروری بر اسامی سالهای یک دهه اخیر بیانگر این واقعیت است که بهبود وضعیت اقتصادی یک راهبرد مطمئن و قابل اتکا برای شکوفایی و توسعه کشور محسوب میشود. امسال نیز تأکید بر دو مقوله تولید و اشتغال، قطعات دیگری از نقشه راهی است که ما را به یک اقتصاد درون زا، پایدار و تاب آور در مقابل تحولات جهانی رهنمون میسازد.
نکتهای که در این میان باید مورد توجه جدی قرار بگیرد، نقش بیبدیل فرهنگ در دستیابی به اهداف اقتصاد مقاومتی و تبیین ابعاد و اضلاع مختلف آن در فرهنگ عمومی و جاری و ساری جامعه است. واقعیت آن است که تحقق شعارها با سخنرانی و نصب بنر و پوستر محقق نمیشود، بلکه تبدیل این مفاهیم به باور عمومی جامعه نیازمند کار فرهنگی بلندمدت است. از اینرو سوق دادن افکار عمومی به سمت اصلاح سبک زندگی و کاربست آن در شقوق مختلف زندگی روزمره اعم از سبکهای پوشش، تغذیه، مصرف انرژی، حمل و نقل، مسکن و بهداشت بهعنوان لازمه تحقق اقتصادی مقاومتی، جز با کار فرهنگی مداوم و تبدیل این مفاهیم به گفتمان غالب جامعه امکانپذیر نخواهد بود. گفتمانسازی فرهنگی به معنای تبدیل شعار به باور، عزمی همگانی میطلبد و در این مسیر همه دستگاههای حاکمیتی موظف به تلاش و اهتمام افزون تری هستند. در سایه عزم همگانی باید این مفاهیم از ابتدای شکلگیری باورهای ذهنی جامعه، حتی پیش از دبستان در منابع درسی آموزش و پرورش، در آثار مؤلفین و نویسندگان، در تولیدات فرهنگی و هرآنچه در چارچوب مصرف فرهنگی جامعه میگنجد، تبیین و تبلیغ شود. سهم تولیدات فرهنگی هم اعم از فیلم و سریال، تئاتر، شعر و... و نیز امکانات و ظرفیتهای جدید مانند شبکههای اجتماعی، بازیهای رایانهای، رسانهها و... قابل توجه و نقش آنها از اهمیت فوقالعادهای برخوردار است.
ضمن آنکه ما پشتوانهای غنی از منابع دینی و آموزههای قرآنی و اخلاقی داریم که «کار و وجدان کاری» را به مثابه ارزش و فضیلت بر میشمارد و با استفاده از این ظرفیت عظیم که منطبق با باورهای اعتقادی ما است، میتوانیم گامهای ارزشمندی در این مسیر برداریم و از این منظر نهادهای دینی از جمله حوزههای علمیه و مؤسسات فرهنگی و قرآنی مسئولیتی مضاعف بر عهده دارند.
سخن آخر اینکه امروزه عرصه فرهنگ از ظرفیتهایی جدید و بیبدیل برخوردار است که میتواند شانه به شانه اقتصاد، در مسیر رسیدن به خودکفایی و عدم وابستگی نقش آفرینی کند. نگاهی به مسیر حرکت دستگاه فرهنگی دولت یازدهم از ابتدای فعالیت خود تا به امروز مؤید این نکته است. از رهگذر آشتی اصحاب فرهنگ و هنر با دولت و گشایشهایی که در این عرصه پدید آمد، شاهد رونق روزافزون بازار فرهنگی هستیم. اجرای روزانه 90 تا 110 تئاتر تنها در شهر تهران، افزایش مخاطبان سینما و رشد قابل توجه فروش فیلمها از آغاز به کار دولت یازدهم تا امروز که شاهد فروش 20 میلیاردی سینما در ایام تعطیلات نوروزی بودیم، افتخارآفرینیهای جهانی هنرمندان و تقویت غرور ملی و هویت ایرانی اسلامی، ورود ایران به بازارهای جهانی هنرهای تجسمی و فروش بالای آثار هنری در حراجهای بینالمللی و موارد بسیاری از این دست، نویدبخش روزهایی روشن و جهشی خیرهکننده در عرصه فرهنگ است که هم به تقویت تولید ملی و اصلاح مصرف فرهنگی از طریق تأکید بر فرهنگ بومی به جای چشم داشتن به تولیدات فرهنگی بیگانگان میانجامد و هم به اشتغالزایی جوانان مستعد و خلاق این مرزو بوم کمک خواهد کرد.
تیر خلاص احمدینژاد
احمد غلامی در شرق نوشت:
دوگانه احمدینژاد و اصلاحطلبان به پایان رسید و احمدینژاد در اولین کنفرانس انتحاری و مطبوعاتیاش اینبار تیر خلاص را به حیات سیاسی خودش زد تا نشان دهد بیدلیل ساکت نمینشیند. اگر اتفاق غیرمترقبهای در سیاست رخ ندهد، بعید است او دیگر بتواند جایگاه مناسبی در سیاست داخلی ایران دستوپا کند. احمدینژاد مغلوب آیرونی سیاست شد، همان آیرونیای که بهواسطهاش از نردبان قدرت بالا رفته بود: سادهنمای پیچیدهخو که در تظاهر به تغافل و تجاهل مهارت داشت. پس از کنفرانس مطبوعاتی احمدینژاد که هیچیک از رسانههای اصولگرا اعتنایی به آن نکردند، پرده از توافقی پنهانی برداشته شد که دیگر نباید احمدینژاد را دید و جدی گرفت. نهاینکه وجود ندارد، بلکه در حین بودنش نباید او را دید؛ درست برعکس رسانههای اصلاحطلب که مثل همیشه او را دیدند. در این دو رویکرد، دو دیدگاه کاملا متفاوت مستتر است که ریشهای مشترک دارند. احمدینژاد میتواند وسیلهای باشد برای پیشگیری از دوقطبیشدن جامعه بین روحانی و رئیسی. و این رویکرد بیش از آنکه به درد اصلاحطلبان بخورد، به مزاج اصولگرایان سازگار است. اصولگرایان با علم به اینکه اصلاحطلبان دل خوشی از رئیس دولت نهم و دهم ندارند، برآنند تا جبههای ایذایی از احمدینژاد و حواریونش در مقابل اصلاحطلبان باز کنند تا آنان را خواسته یا ناخواسته به سمت عداوتهای بیثمر و جنگهای فرسایشی و نافرجام هدایت کنند،...
اما احمدینژاد بیبها و بیبهانه دم به تله نمیدهد و ازاینروست که در کنفرانس مطبوعاتیاش بیمحابا به نقد اصولگرایان و نهادهای رسمی پرداخت و حتی زبان به تهدید گشود تا نشان بدهد برای تحقق خواستههایش از هیچ کاری رویگردان نیست و اگر اصولگرایان درصدد تطمیع یا تأدیبش نباشند، او بیشازپیش خطهای قرمز را درمینوردد و هزینه گزافی بر منتخب آنان تحمیل میکند. احمدینژاد بهخوبی میداند انتقاد از روحانی وجهی برایش ندارد. عملکرد روحانی فارق از خوب یا بدبودنش اظهرمنالشمس است و فایدهای برای احمدینژاد ندارد. آنچه برانگیزاننده توانایی رتوریک (سخنرانی/ خطابه) او است، افشاگری آمیخته به راست و دروغی است که قرار است پرده از اسرار بردارد. از این جهت اصولگرایان و نامزد نهایی آنان دستمایه بیبدیلی برای سخنرانیهای آیندهاش هستند. از همینجا میتوان به عمق سکوت و بیاعتنایی رسانههای اصولگرا در منعکسنکردن کنفرانس مطبوعاتی احمدینژاد پی برد: سری که درد نمیکند، به آن دستمال نمیبندند و کسی که بار شیشه میبرد باید بارش را از چشم سنگاندازان دور نگاه دارد، اما همه اینها یک روی سکه است، روی دیگر آن این است که اصولگرایان تلاش میکنند تا برگزاری مناظرههای تلویزیونی از دوقطبیشدن روحانی و رئیسی جلوگیری کرده تا از وجهه تولیت آستان قدس رضوی صیانت کنند؛ صیانتی که هم در پیروزی به کارشان میآید و هم در شکست، اما اصولگرایان میدانند، بدون صفبندی و بدون ما و آنها و بدون آنتاگونیسم، سیاستی شکل نمیگیرد. برای غلبه بر حریف بالاخره باید رودررویش ایستاد. اصولگرایان آگاهانه این رودررویی را به تأخیر انداخته و برای اینکه فضای جامعه را به سمت هژمونی غالب خود سوق دهند از چهرههای فرعیشان استفاده خواهند کرد؛ چهرههایی چون محمدباقر قالیباف، سعید جلیلی و بذرپاش افرادی که اینک در جعبهابزار سیاست اصولگرایان بیش از هر زمان دیگری کارایی دارند. آنان از یکسو به دولت روحانی حمله میکنند و از سوی دیگر موانع و دژهایی برای دورنگاهداشتن نامزد نهایی خود از حملات اصلاحطلبان و احمدینژاد خواهند بود. سیاست حمله به روحانی آغاز شده است و بیدلیل نیست که این چهرهها با صراحت و بعضا با کملطفی بیشتری نسبت به گذشته به روحانی حملهور میشوند.
قالیباف: تردیدی وجود ندارد که شرایط فعلی در نتیجه سوءمدیریت و ناکارآمدی دولت فعلی است. معتقدم کسانی که به دنبال نجات کشور از بحرانهای اقتصادی و اجتماعی هستند باید با اتحاد و یکپارچگی برای تحقق هدف رفع بحران مدیریت کلان کشور، کارآمدی و تغییر دولت تلاش کنند.
بذرپاش: به فساد هشت هزارمیلیاردی میگویند معوقات بانکی.
البته شدت و ضعف این حملات یکسان نیست. آنان که از چهارساله دوره دوم روحانی بیشتر میترسند، بیپروا حمله میکنند و میدانند اگر روحانی دوباره بر مسند ریاست بنشیند، دیگر تعلل نخواهد کرد و بیش از پیش به حسابرسی و حسابکشی خواهد پرداخت. در جنگها نیز اینگونه است؛ حریف هرچه بیشتر میترسد، بیرحمتر میشود.برگزاری و سخنرانیهای دومین مجمع ملی جبهه مردمی نیروهای انقلاب اسلامی بدون حضور رئیسی این ادعا را تقویت میکند که نوعی تقسیم کار برای شکست روحانی وجود دارد. صفبندی اصولگرایان ناهمگن و ناهماهنگ در برابر دولت روحانی خبر از ناکارآمدی این دولت نمیدهد، بلکه نشان میدهد این دولت بیش از آنچه معلوم است کارآمد بوده است؛ اگر مردم مشارکت کنند و پای صندوقهای رأی بیایند اصلاحطلبان و روحانی راه دشواری در پیشرو ندارند. مردم بهخوبی تمام چهرههای اصولگرا را میشناسند و از پس پشتپرده آنان نیز خبر دارند.